تب سردی نشسته در جانم
مثل یک دل بریدن آنی
مثل وقتی که عاشقی اما
زیر آوار غصه می مانی
خسته ام از , تمام آدم ها
خسته از جاده های طولانی
در نگاهم طلوع یک نفرت
آسمان دلم همیشه طوفانی
خسته ام از , تمام آدم ها
خسته از عشق های تکراری
تب سرد و غروب یک لبخند
من و نفرت ، شروع بیماری
خسته ام از , تمام آدم ها
خسته از مسیر این پاییز
عشق در نگاه من گم شد
سینه از شراره شد لبریز
خسته ام از , تمام آدم ها
خسته از تلاطم دریا
بلبل از کنار گل کوچید
خنده از لبان این دنیا
رویای خاموش
فراموشی...برچسب : نویسنده : khalvatemastaneh بازدید : 48